رشته ای بر گردنم افکنده دوست .....می کشد انجا که خاطرخواه اوست نمی دانم شابد به نسیمی که صبح گاه در سایه روشن حسرت و لبخند از کنار دستهایت عبور کرد می اندیشی و من به آن بادبادکی فکر می کنم که در سپیده دم ستاره و اسپند در نگاه زلال تو تخم گذاشت و تو نم نم در تنهایی و ماه ناپدید شدی و تنها رد پایت در امتداد مسیرهای خیس بی پایان جا ماند نمی دانم کدام پرنده در نبض مدادهایت جاری بود که هیچ کاغذی در وسعت حجم آن نگنجید راستی نگفتی کدام باد بادبادکهایت را با خود برد به عشق چشم تو بی قرارم به راهت روز و شب چشم انتظارم بگو با من به لحنی نرم و آرام بگو زیبا چقدر باید ببارم چرا گفتی من زیباترینم تو را تنهای تنها می گذارم برو چون با نگاه عاشق خود تو را دست خداوند می سپارم هر وقت دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوستت داره هر وقت نا امید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه وقتی دلت خواست از غصه بشکنی به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته سکوت میکنم که نگفتنم بهتر است که نفس کشیدنم بهانه است. بهانه ای برای انتظار. دروغ و صد دروغ که برگردی. باور نکردن رفتنت از کنار من. شکستن سکوت شب با گریه های من. خسته ام از بی وفایی تو نمی توانم حتی گله ای کنم از حرف های تو. این عشق گلویم را بسته...چه بگویم که نگفتنم و گفتنم رسواییست! دلیل بر نبودن عقل است بر این عاشق تنها !
نظرات شما عزیزان:
+نوشته
شده در 11 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت16:11;توسط reza; |
|